کدشناسایى :۱۰۷۷۵۶۰
کدبایگانى :۲۱۰۳ ۶۶
نام :فرهاد
نام خانوادگى :امیرى
نام پدر :امیرثابت
تاریختولد :۰۱/۰۴/۱۳۴۸
ش.ش :۲۲۱
محلصدورشناسنامه :بابائى
تاریخ شهادت :۲۱/۰۱/۶۶
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحمیلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
استان :بنیادشهیداستانفارس
شهر :ادارهبنیادشهیداقلید
وصیتنامه :%
۱۰۷۷۵۶۰ امیر فرهاد امیرى
«والذین هاجروا فى سبیلالله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و إن الله لهو خیرالرزاقین» (حج آیه ۵۷)
به نام الله خالق هستى، سلام بر محمد پیامبر خدا، سلام بر على خلیفه وامام برحق مسلمین و سلام و صلوات بر حسین سرور آزادگان. آنکه در تاریخ ثارالله نام گرفت و آنکه نامش و یادش تاریخ ساخت. آنکه پیروش هستم و خطم و راهم راه اوست. دورد بىپایانم بر امام امت که با آمدنش کشتى طوفانزده و شیطانزده ایران را به سوى ساحل نجات سیر داد و آمدنش موجب شد که به حقایق پى برده و به راهى که راه انبیاء و اولیاء است حرکت کنم. اینجانب فرهاد امیرى این راه را به خواسته خویش انتخاب کردم و رفتم راهى را پیمودم که عده دیگرى نیز پیمودند. راهى را رفتم که حسین(ع) رفت. به راهى رفتم که صلاح خداوند در آن بود. راهى را پیمودم که دینم، قرآنم، وطنم و امامم برایم مشخص نموده بود و راهى را رفتم که هروقت نماز مىخواندم همان را مىخواستم «اهدنا الصراط المستقیم»(فاتحه ۶) بارالها: اکنون که به این راه آمدهام مرا بپذیر. خداوندا تو خود شاهدى که چقدر از تو خواستم <اللهم ارزقنى توفیق الشهاده فى سبیلک> و اکنون که به این راه آمدهام مرا دریاب. بارالها: به خون حسین قسمت مىدهم مرا بپذیر. خداوندا: آمدهام که از دینم، ناموسم، شرفم، وطنم، انقلابم و از خون برادرانم دفاع کنم. پس حال که در این راه جان باختهام این جان ناقابل را در رهت از من قبول کن.
اى پدر و اى تو مادرم، بدان که فرزندتان آن را که خواست به دست آورد. پس ناراحت نباشید. چون راهش راهى بود که ولایت فقیه برایش مشخص کرده بود. راهى بود که اعتقاش و عقیدهاش برایش مشخص نموده بود. اى مردم: خداوند خود شاهد است و مىداند که هدفم از جبهه آمدن چه بوده. من آمدم تا به نداى هل من ناصر ینصرنى حسین زمان پاسخ مثبت داده باشم. آمدم تا از دستاورد حماسهآفرینان شهداى در خاک و خون غلطان انقلاب حفاظت کنم. آمدم تا ادامهدهنده راهشان باشم. آمدم تا به دشمنان اسلام بفهمانم حسینیان بودهاند، هستند و خواهند بود. پدرم و مادرم: از شما مىخواهم که در مرگم آنچنان نباشید که موجب خوشحالى دشمنان اسلام گردد. این راهیست که دیر یا زود همه باید بپیمایند. حال چه به مرگ طبیعى و یا بر اثر حوادث. و بدانید که عاقبت کار این است. «إنا لله و إنا إلیه راجعون»(بقره ۱۵۶) از شما مىخواهم که برادرانم را طورى تربیت کنید که همواره ادامهدهنده راه ولایت فقیه باشند و راهشان راه امام و خطشان خط امام باشد و پیرو خط حسین(ع) باشند. و اى خواهرم: از تو مىخواهم که فقط و فقط درس از حضرت زهرا(س) بگیرى و پیرو او باشى. از برادرانم مىخواهم که درسشان راخوب بخوانند تا بتوانند بدینوسیله خدمت بیشترى به انقلاب کنند. و از شما امت حزبالله مىخواهم که متحد باشید و به خاطر امور دنیوى از هم ناراحت نشوید. به حق خویش قانع باشید و به آیه مبارکه «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(آل عمران ۱۰۳) عمل نمایید.
پیرو خط امام باشید و جبههها را فراموش نکنید. زیرا امروز هیچ مسئلهاى نمىتواند مانع جبهه آمدن شما شود. و اگر توان به جبهه رفتن ندارید با کمکهاى خودتان رضایت خداوند را فراهم نمایید. این وصیتنامه را به خاطر اینکه اثر کوچکى از عقاید خویش را به قلم آورده باشم نوشتم.
والسلام – امام را دعا کنید
زندگی نامه شهید : در بهار سال ۱۳۴۸ پس از سال ها انتظار و در پیچ و خم حوادثی ناگوار که کام زوجی جوان را از داشتن فرزندی تلخ نموده بود با عنایت پرودگار فرزندی پسر چشم به جهان گشود که پدرش او را امیر فرهاد نام نهاد هر کس را این نام حماسه ای شایسته نیست که هر که او از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست . او در خانواده ای مذهبی تولد یافت و در دامان پر مهر و محبت و عطوفت بسیار خانواده ای پاک رشد یافت در سن شش سالگی عازم مدرسه شد و مراحل ابتدائی شناخت را آغاز کرد و دوران تحصیلی در مقطع ابتدائی را در زادگاهش روستای شهید پرور بابائی به پایان رساند و برای ادامه تحصیلات به مدارس راهنمائی شهر پا نهاد و این دوره را با موفقیت تمام و امتیازات عالی به پایان رساند این سال ها مصادف بود با جنبش و انقلاب عظیم امت اسلامی ایران به رهبری زعیم عالی قدر حضرت امام خمینی و سال های رشد و حساس او هم زمان با به ثمررسیدن حرکت توفنده مردم بدین ترتیب شالوده شخصیت او با ارزش های برخواسته از انقلاب اسلامی تکوین یافت و چنان پی ریزی گردید که هیچ حادثه ای توان لرزاندنش را نداشت و در شهرستان اقلید به نزد عموی خود آمد تا درس فداکاری و پاسداری از انقلاب را نیز از او بیاموزد و به آماده سازی خود برای دفاع از این طریق خونین ادامه دهد آن گاه دوره دبیرستان را پس از گذراندن یک سال اول در شهر آباده در دبیرستان امام خمینی اقلید ادامه داد و در همین سال تحصیلی بود که با رشد سریع جسمانی و عقلانی و معنوی که اینک پیدا کرده بود شوق جبهه به دلش راه یافت و همراه با سایر هم رزمانش برای اولین بار جهت گذراندن دوره آموزشی و آشنائی با وسیله جهاد عازم پادگان آموزشی گردید و چون تیر در کمان آماده جهاد در راه خدا شد تا در کنار تحصیلاتش درس عشق و مبارزه و ایثار و فداکاری را نیز از دانشگاه جبهه بیاموزد از این سفر و مهاجرت به جبهه درس ها آموخته و توشه ها اندوخته بود و طعم شیرین بسیاری از لذت های جبهه ها چشیده و انگیزه های شرکت مجدد در صحنه های نبرد او فراهم آمده بود و همین شوق و انگیزه ها بود که اور را برای بار دوم نیز در سال ۶۴ به جبهه کشاند تا همراه با کاروان راهیان کربلا به جبهه رود و در عملیات دشمن شکن والفجر ۸ شرکت کند خاطره شجاعت ها و حماسه آفرینی هایش را هرگز هم رزمانش از خاطر نخواهند بود هر چند که او در این زمان ، نوجوانی بیش نبود اما هم چون شیری ژیان بر قلب سپاه دشمن می تاخت و چون سرداری رشید عمل می نمود که همگان را به تحسین وامی داشت و در موارد زیادی از نفرات اولی بود که وارد خاکریز دشمن می شد در این عملیات با وجود درگیری های سخت با دشمن و شرکت در جنگ تن به تن در نهایت بهه واسطه استفاده دشمن صهیونیستی از مواد شیمیائی مجروح و مسموم گردید که با عنایت خداوندی سلامت خود را باز یافت و به ادامه تحصیل مشغول شد از نکات قابل توجه و ذکر این که او ضمن شرکت گسترده در جبهه نبرد هیچ گاه از درس کلاس خود غافل نبود .