خانه / خاطرات / پست فرمانده لشکر

پست فرمانده لشکر

نصف شب بود و از شناسایے برگشتہ بود.

وقتے دید همہ بچہ ها خوابن، براے اینڪہ سرو صدا نشہ بیرون چادر خوابید.

یہ بسیجے آمده بود نگهبان بعدی صدا بزنہ، شروع ڪرد با قنداق تفنگ بہ پهلوش زدن.

مهدے تفنگ از دستش میگیره، میره سر پست و تا صبح نگهبانے میده.

صبح زود نگهبان پست بعدے، بہ بسیجیہ میگہ: چرا منو صدا نزدی؟

بسیجیہ میگہ: من صدات زدم تو هم پاشدے رفتے سر پست.

آخر تہ و توے قضیہ رو ڪہ در میاره، متوجہ میشہ،

فرمانده لشڪر رو فرستاده سر پست.

“شهیـد مهدی زین الدین”

درباره ی مدیر کل

سلام ، محمد پارسا هستم چند سالی میشه وبسایت شهدای اقلید رو راه اندازی کردم ، با فراز و نشیب های زیادی روبرو شدم و امیدوارم بتونم این مسئولیت سنگین رو به خوبی انجام بدم ...

مطلب پیشنهادی

هو الشافی ، هو الباقی

  هو الشافی هو الباقی هرچه می‌گفتی چیزی دیگر جواب می‌داد. غیر ممکن بود مثل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.