کدشناسایى :۱۰۶۴۱۱۸
کدبایگانى :۱۷۴۶ ۶۶
نام :سیدحسن
نام خانوادگى :اکبرى
نام پدر :سیدآقا
تاریختولد :۳۰/۰۱/۱۳۴۷
ش.ش :۲۶۵
محلصدورشناسنامه :اقلید
تاریخ شهادت :۲۶/۱۲/۶۶
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحمیلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
استان :بنیادشهیداستانفارس
شهر :ادارهبنیادشهیداقلید
وصیتنامه :%
۱۰۶۴۱۱۸ سید حسن اکبرى
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به پیشگاه مقدس تمامى انبیاء الهى از آدم تا حضرت خاتمالانبیاء و با درود به تمامى ائمه الهى از مولا امیرالمؤمنین تا آقا ابا عبدالله و سلام بر تمامى شهیدان از صدر اسلام تا کربلاى ایران امروز ۶مهرماه سال ۱۳۶۵ مصادف با ۲۳ محرم الحرام ۱۴۰۷ هجرى قمرى است. در همین روز برادرم حسن ابراهیمى را در خواب دیدم که به بنده بشارت شهادت را داد. من هم بلافاصله بعد از این بشارت نیکو که مدتها در انتظارش بودم شروع به نوشتن این وصیتنامه نمودم.
اولین خطاب بنده به پدر و مادرم مىباشد. پدر و مادرم، خودتان دیدید که فرزندتان با آگاهى کامل به شهادت در این راه قدم نهاد. اکنون مىخواهم به وصیت فرزند شهیدتان عمل کنید. پدر و مادرم حتما یادتان هست آن دوران کفر و تباهى که نزدیک بود همگى را دریابد و روانه جهنم نماید ولى به لطف خداى تعالى و از یمن وجود امام عزیزتان این انقلاب پیش آمد و ما را از آن سیاهیها به روشنى نور راهنمایى نمود. پدر و مادرم این انقلاب جبران خانهنشینیهاى آقا امیرالمؤمنین است. این انقلاب جبران سیلىخوردنهاى مظلومانه زهراى اطهر(س) است. این انقلاب حاصل خون سیدالشهداء(ع) در صحراى کربلا و جبران تشنگى کودکان مظلوم آن آقا در کنار نهر فرات است. و بالاخره این انقلاب حاصل مظلومیتهاى ۱۲ نور پاک الهى است. پس پدر و مادر و خانواده عزیزم از شما عاجزانه تقاضا دارم که تا آخرین لحظات عمرتان دست از یارى این انقلاب و امام برندارید. حتى اگر جانتان چون جان فرزندتان در این راه فدا شود.
عرض دومم به شما این است که همیشه تقواى الهى را پیشه خود سازید و خداترس و پرهیزگار باشید. بدانید که این دنیاى فانى همانطور که بزرگان گفتهاند و خداوند مقتدر فرموده است تمامشدنى است و دل بستن به این دنیا از حماقت اهل آن است که آخرت جاوید را به این دنیاى زودگذر ترجیح دادهاند. پدر و مادرم بدانید که این راهى است که همگى باید برویم، دور یا زود، اینجا یا آنجا. به هر حال مرگ چیزى است که اختیار را از دست انسانها ربوده است و همگى را به کام خود خواهد کشید. پدر و مادرم نمىدانم موقع خواندن این وصیتنامه شما زندهاید یا خیر، و برایم هم فرقى نمىکند چون مىدانم که خودم و تمامى اهل دنیا به دنبال یکدیگر خواهیم آمد و اگر زندهاید آیا خود مىدانید که حتى تا بعد از تشییع جنازه فرزندتان در این دنیا خواهید ماند، به هرحال هدفم از این حرفها این بود که بدانید فاصله بین زندگى و مرگ چقدر اندک است و بالاخره همگى خواه یا ناخواه این فاصله اندک را طى مىکنید. پدرم بعد از من دوست دارم اسلحهام را بردارید و در راه خدا جهاد کنید. پدرم و مادرم اگر شهادت من خواست کوچکترین ناراحتى براى شما در پى داشته باشد فورا به یاد على اکبر امام حسین(ع) بیفتید. به یاد آن لحظهاى که آقا کنار جنازه فرزند رشیدش آمده، سر على را به دامن گرفته، خون از سر و روى همچون ماه پاک کرده، صورت به صورت جوانش گذارده و هاىهاى گریه مىکند. حالا مجسم کنید صحنه وداع سیدالشهداء را با فرزند خود در ظهر عاشورا با آن لبهاى تشنه و بعد پیش خود فکر کنید که آیا خون فرزند عاصىتان از خون علىاکبر رنگینتر است که شهادت من موجب ناراحتى برایتان باشد. پدر و مادرم از اینکه فرزندى تربیت کردهاید که در راه دینتان جان سرمایه کرده واقعا خوشحال باشید و خداوند را شکر بگویید. دائما مشغول ذکر خدا و نعمتهاى او باشید. اگر واقعا دوست دارید که فردا در روى امیرالمؤمنین شرمنده نباشید، پس هیچ بىتابى نکنید. فقط صبر پیشه نمایید، خدا را در نظر داشته باشید و مصائب ائمه را به یاد آورید.
از برادرانم مىخواهم همیشه و در همه جا در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى کوشا باشند و یکآن پیروى هواى نفس ننمایند که خداى نکرده بخواهند در خانه بنشینند و اسلام احتیاج به کمک داشته باشد. و از خواهرانم مىخواهم که در تمامى مراحل زندگى عفت را پیشه سازند و همچون فاطمه زهرا(س) هیچگاه تن به زر و زیور دنیا ندهند و حجاب را به عنوان عمدهترین سنگر براى خود حفظ نمایند.
و در آخر دوست دارم چند درد دل با معبود خویش داشته باشم. بارالهى، معبودا، معشوقا، یک عمر کوتاه ولى پرگناه و معصیت را پشت سر گذاشتم و اکنون تو مرا با همه گناهان و پستیهایم به سوى خود فرا خواندهاى. بارالها به من لطف فرمودهاى، چون من خود را حتى لایق جهنم و عذاب تو نمىبینم ولى فضل و رحمت تو مرا به سوى بهشت و رحمت تو مىخواند. خدایا قلبم گرفته است. روحم در آزار است، که تو چقدر به بندگانت لطف دارى. الهى چه بگویم، چقدر عهد و پیمان بستم و طولى نکشید که همه را زیر پا گذاشتم. معبودا اگر مرگم را براى این جلو انداختى که در عذابم تعجیل کنى من هیچ اعتراضى ندارم، چون خودم را با این معاصى کثیر فقط لایق عذاب تو مىبینم. اما معشوقا حتما از تو عاجزانه تقاضا دارم که به این بدن ضعیفم رحم کنى، به این پوست نازکم رحم کنى که چگونه با این بدن ضعیف مىخواهم آن عذاب عظیم تو را تحمل کنم.
بار پروردگارا ترا نشناختم، حتى رسول ترا، حتى محبت ترا، نه بلکه حتى خودم را نشناختم، پس با این همه کوتاهى چگونه اینچنین گستاخ درب خانه ترا مىزنم و از تو رحمت مىخواهم ولى نه تو خودت قول دادهاى که گناهکاران را مأیوس نخواهى کرد. پس مىآیم آنچنان مىآیم که دلت به حال بنده ضعیفت به رحمت آید و او را قبول کنى.
بارالهى پدر و مادرم را در مسیر خودت قرار ده و ایشان را با اصلحها در دنیا و آخرت محشور فرما، بارالها هرچه فکر کردم که چه هدیهاى براى آمدن به درب رحمتت بیاورم چیزى بخاطرم نرسید تا در آخر با روى شرمنده و خجالتزده این جان ناقابل خود را بدست گرفته و به همراه مولایم ابىعبدالله به درب خانهات آمدهام، باشد تا بیش از این مرا شرمنده درگاهت ننمایى.
در آخر فقط و فقط از امت شهیدپرور و همیشه در صحنه مىخواهم که پشتیبان امام و انقلاب باشند و هر طور که مىتوانند به اسلام خدمت کنند باشد تا توشهاى هرچند اندک براى روز حساب آماده سازیم. گرچه همگى در روى امام حسین(ع) شرمنده هستیم. در پایان مهمترین تقاضاى خودم را از پدر و مادرم مىگویم و آن اینکه فرزند خود را واقعا حلال کنید. بنده حس مىکنم که اصلا و ابدا هیچگونه خدمتى هرچند کوچک به شما ننمودهام و در این لحظات آخر تنها نگرانى من فقط همین است که نکند خداى نکرده از من ناراحتى و نارضایتى به دل داشته باشید و اگر هم چنین باشد انشاءالله به بزرگوارى و همت شما پدر و مادر خوبم قابل برطرف شدن است. خصوصا در مورد پدر عزیزم به لطف و کرم خود مرا ببخشایید.
والسلام - ۶/۷/۶۵ کردستان - سید حسن اکبرى
برچسبشهید سید حسن احراری شهید سید حسن احمدی شهید سید حسن اعتصامی شهید سید حسن امامی شهید سید حسن ایت شهید سید حسن حسینی اشلقی شهید سید حسن روح الامینی شهید سید حسن علم الهدی شهید سید حسن علی امامی شهید سید حسن میراحمدی